حرکت از این بیش شتابان کنیم
ولوله در ولوله باران کنیم
جنگل و شهر و ده و کوه و کمر
از نفس خويش شکوفان کنیم
دانه ی هر گل که تو پرپر کنی
باز بکاريم و دوچندان کنيم
پای بکوبيم و برآریم دست
خنده زنان ترک سر و جان کنیم
روشن از ايمان به طلوعی قریب
چوبه ی اعدام، چراغان کنيم
دل چو به پیمان خدا داده ایم
سر گرو حرمت پيمان کنيم
تا تو بدانی که چه ما می کنيم
هرچه تو گفتی نکنید آن کنيم!
آتش پنهان درون را برون
از دل خاکستر ایران کنيم
شعله بگيريم از اين آتش و
مشعل تاريخ، فروزان کنيم
باز بسازيم بنايی دگر
ساخته ای هرچه تو ويران کنيم
خواب و خيال خوشت آشفته ايم
بيش، از این نيز پریشان کنيم
می شنوی؟ اين تپش طبل ماست
باش و ببين تا که چه توفان کنیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر