
از درون شب تار
می شکوفد گل صبح
خنده بر لب
گل خورشید کند
جلوه بر کوه بلند
نیست تردید زمستان گذرد
وز پی اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی گمان می آید
در گذرگاه شب تار
به دروازه ی نور
گل مینای جوان
خون بیفشانده تمام
روی دیوار زمان
لاله ها نیز نهادند به دل
همگی داغ سیاه
گرچه شب هست هنوز
با سیه چنگ بر این بام آونگ
آسمان غرق ستاره است و لیک
آسمان غرق ستاره است هنوز
خوشه ها بسته ستاره گل گل
خوشه ی اختر سرخ
با تپش های سترگ
عاقبت کوره ی خورشید گدازان گردد
سرود هاي قديمي وبسيار زيبا
پاسخحذفحق اش است همه رو در كوهستان فرياد كنيم /
به ياد ياران